charapa

ساخت وبلاگ
بعد از ظهر دلگیری بود،مثل بعد از ظهرهای دلگیر سالهای گذشته ،محل هم همان محل ومکان هم همان مکان(میدان سرچشمه)،مطب پزشک مملو از بیمارانی بود که بعضی ها نای حرف زدن نداشتند و برخی ها که مریض نبودند درحال charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 16:18

 سارای و خان چوپانشرف ؛ پاکدامني و آزادگي مهمترين عناصر شخصيتي يک دختر ترک آذربايجاني را تشکيل مي دهند. اين پاکدامني و آزادگي نمودهاي بسيار زيبايي در فولکلور و فرهنگ آذربايجان داشته است . يکي از اوج ه charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 12:31

از بچگی به نماز علاقه مند بود،زندگی او با نماز ودعا عجین شده بود. از همان ایام طفولیت که مثل همه بچه های روستائی به چرای گاو گوسفندان می رفت مواظب ظهر بود وسعی داشت نماز اول وقت بخواند. روزی از روزها charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 58 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 1:51

حلول ماه مبارک رمضان و ماه ضیافت الهی برای منی که دارم به دوران پایانی زندگی می رسم دارای رنگ و بوی خاصی است.یاد سحرهای ماه مبارک بخیر،سحرهای که با صدای مناجات بابا خدابیامرز از خواب بلند می شدیم ،عجب charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1398 ساعت: 11:11

چنین روایت کرده اند که روزی.............. عوض نامی جهت درخواست ارثیه پدری به عموی خود مراجعه می کند،عمو که از نعمت فرزند ذکور بی نصیب بود از درناسازگاری در آمد و گفت ،تورا که فرزند صغیری!چه نیاز به با charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1398 ساعت: 11:11

تازه درمرکز بهداشت شهرستان اردبیل استخدام شده بودم.درفصول گرم سال و روزهائیکه هوا گرم بود با دوچرخه نیم کرسی که ظهراب برایم خریده بود به روستای شیخ کلخوران که محل کارم بود می رفتم .زمستان سال 1371 بود charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1398 ساعت: 11:11

شب بسیار سرد وتاریک زمستان بود آنشب هنوز ماه بیرون نیامده بود،آن ایام، مثل امروزها توالت در روستا ها وجود نداشت ومردم معمولاً در کنار رودخانه ویا کوللوک قضای حاجت می کردند.شبها قبل از خواب پسران و دخت charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1398 ساعت: 11:11

تازه به شهر آمده بودند ،در روستا خبر از برق وروشنائی نبود در آنجا با لامپا و فانوس خانه را روشن می کردند.برای روشن شدن چراغ یک چیزی را در روی دیوار می زدند.قباد مبهوت این روشنائی شده بود.وقتی قباد به charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:46

چنین روایت می کنند که روزی روزگاری......... دوپسر عمو برسرموضوعی نه چندان مهم با هم بحث کردند و کار به فحش و ناسزاکشید یکی از پسر عموها به دیگری که هم سن و سال یودند گفت:آغزوا اوستورم آن پسر عمو دلگیر charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:46

مدت زیادی نبود که به روستای چراپبا مهاجرت کرده بودند.از مایحتاج زندگی چیزی نداشتند.از خروس خوان صبح تا پاسی از شب مشغول کار وتلاش بودند،محصول کار و تلاش آنان به روستای شندرشامی می رفت وآنها مجبوربودند charapa...ادامه مطلب
ما را در سایت charapa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : charapao بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:46